نوشته شده توسط : تنها

 

ای حوری برهنه باغ خیال من

از بید ها بلند تری دلربا تری

بیهوده طرح قامت خود در هوا مریز

آخر تو با من از همه کس آشنا تری

 

من پرده از بهاز تنت بر فکنده ام

من پیکر سپید ترا چون درخت بید

با دستهای وحشی خود پوست کنده ام

بیدی که پوست کنده شود تازه و تر است

شفاف تر ز آب و خنک تر ز مزمز است

 

من دیده ام که ماهی سرخ لبان تو

در چین آبهای جبینت به گردش است

بر پشت ماهیان لبت برق خنده ها

چون آفتاب صبح خزان پر نوازش است

 

گاه از حرارتی که تو در تن نهفته ای

در بازوان من تری ابر دیده ای

گاه از فروغ خنده خود در سرشک من

رنگین کمان شادی و غم آفریده ای

 

ای حوری برهنه باغ خیال من

پر باد از تو ساغر شعر زلال من

 

از شاعر فقید نادر نادر پور



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: نادر , نادرپور , طرح ,
:: بازدید از این مطلب : 610
|
امتیاز مطلب : 119
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
تاریخ انتشار : شنبه 2 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تنها

در پیاده رو

سایه پرنده ای نشست روی سایه درخت

بچه گربه ای از آن طرف رسید

جست زد بروی سایه پرنده ناگهان

هر چه جست و خیز کرد

در میان پنجه های خود پرنده ای ندید

چند لحظه بعد نا امید

راه خویش را کشید و رفت

ولی پرنده همچنان نشسته بود

بی خیال

روی سایه درخت

از شاعر عزیز _ بیوک ملکی 



:: برچسب‌ها: بیوک ملکی , سایه , صید ,
:: بازدید از این مطلب : 457
|
امتیاز مطلب : 115
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : پنج شنبه 30 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تنها

 

 

 

من ترا یادم هست

من ترا هر روز هنگام غروب

با سر انگشت خیال

میکنم نقش چو یک ماهی قرمز به کف حوض زلال

تو چطور؟

تو مرا یادت هست؟

با کلامی تازه

یا به یک شاخه سلام

میدهی دانه به این سهره محبوس نهان کنج حصار؟

تو مرا یادت هست؟

یا که از خاطر تو پاک شدم؟



:: برچسب‌ها: خیال , خاطره , ,
:: بازدید از این مطلب : 419
|
امتیاز مطلب : 88
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : پنج شنبه 30 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تنها

تو را با دل مرور میکنم

چشم هایم خیس و بسته است

رو در رو ی تو ام.

 به قول سهراب

"شاخه ی نور به لب"

بی هیچ مزاحمی!

بی هیچ نصیحت کننده ای مه به جای من سرفه کند!

و سرطان ریه بگیرد

و به جای من زود بمیرد

پس

ارام و اشفته

سیگاری  می کشم

بدان مخاطب

همیشگی تو خواهم ماند.

 

 



:: بازدید از این مطلب : 455
|
امتیاز مطلب : 116
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : 27 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تنها

_دست من در رنگ های فطری بودن شناور می شد

پرتقالی پوست می کندم

شهر در اینه پیدا بود

دوستان من کجا هستند؟

روز هاشان پرتفالی باد...

سهراب



:: بازدید از این مطلب : 420
|
امتیاز مطلب : 100
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28
تاریخ انتشار : 26 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تنها

چیزی در من شکسته

 و دوری تو هر لحظه بیمار ترم می کند

هر روز

از اغاز صبح تا  ان سوی شب

اه های پر حسرت

مدام پی در پی

می ایند و نمی روند!

من سختم است

من بیمار افتاده ام

ر وز شروع می شود

روزی بی پایان

و دور از

تو مرگ

تنها چیزیست که

ارزو می کنم



:: بازدید از این مطلب : 420
|
امتیاز مطلب : 106
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
تاریخ انتشار : 26 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تنها

سرنوشت مرا

به دست تو رسانده

پس چرا مجال تلمیس اش را از من می دزدد؟

وجهان فرصت دیدن مارا با هم؟

برای من کم نیست

برای تو چه ؟

برای جهان چه؟

چه تنگ نظر ما را به زمین خوانده

دور از تو تمامی شب هاو روزها را تحمل می کنم

وتو صبوری کن و حکایت مرا در گوش کلاغ های

بی پناه به تکرار بگو

بگو تا بدانند هیچ کلاغی 

به خانه ای که در قصه ها گفته اند

نرسیده است!

واگر باور نکردند مرا مثال بزن

وبگو که شاهد عینی اشکهای من بوده ای

منی که شب هنگام هیچ انتظاری از صبح و بیداری ندارم

دلخوشی هایم انگشت شمار 

و تن خسته و خالی ام

یخ زده است.

این گونه مرگم را برایشان تصویر کن

یاد اور شو

به حرمت دستهای تو روزم روشن میشود

اما هرگز به من مگو 

کدامین سحر گاه بیدار باش

اعدامم را اعلام خواهی کرد 

در ان هنگام که گرم بوسه ام بر دستانت 

حیات در من وفور می کند 

و تمامی فصول را در تنم احساس خواهم کرد

اینگونه می شود که سرنوشت مرا و تو را به تماشا می نشیند

وبگو "دوریت ازمون تلخ زنده به گوری من بوده است"

یادت خواهد ماند ؟

این چه سوالیست؟!

به خاطر سبز تو ایمان دارم. 



:: بازدید از این مطلب : 474
|
امتیاز مطلب : 113
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34
تاریخ انتشار : 10 آبان 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تنها

نه عادلانه نه زیبا بود

                       جهان

پیش از ان که ما به صحنه بر ائیم

به عدل دست نایافته اندیشیدیم

و زیبایی

در وجود امد.

احمد شاملو



:: بازدید از این مطلب : 445
|
امتیاز مطلب : 113
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34
تاریخ انتشار : 10 آبان 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تنها

در ذهن این و ان فراوان است

در دل نه! تویی و بس

این همه علامت سوال برای چیست؟

اه چشمانم تیره و تار است

انان ستاره اند گرداگرد تو نه چیز دگر

به الکل  اعتماد می کنم

یک نفس سر می کشم

و سیگاری در پس اش

 از میان همه  نام ها

نمی دانم چرا نام تورا فراموش نکرده ام

اه من رها شده ام از دام زندگی

اه من زندگی را سر کشیدم

من به سوگندشمدانی 

وفادار خواهم ماند

و چشم های تو را از یاد نخواهم برد

سرم گیج میرود

دستت را میگیرم

زمین نخواهم خورد

و راه خانه را گم نخواهم کرد.



:: بازدید از این مطلب : 450
|
امتیاز مطلب : 129
|
تعداد امتیازدهندگان : 36
|
مجموع امتیاز : 36
تاریخ انتشار : 10 آبان 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تنها

اشتباه از ما بود

اشتباه از ما بود که خواب سر چشمه را در خیال پیاله می دیدیم

دستهایمان خالی

دلهامان پر

گفتگوهامان ...یعنی ما...!

کاش میدانستیم

هیچ پروانه ای پریروز پیلگی خویش را به یاد نمی اورد.

حالا مهم نیست که تشنه به رویای اب میمیریم!

از خانه که می ائی

یک دستمال سفید و  پاکتی سیگار و گزینه شعر فروغ

و تحملی طولانی بیاور

احتمال گریستن ما بسیار است!

سید علی صالحی

 



:: بازدید از این مطلب : 444
|
امتیاز مطلب : 95
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : 5 آبان 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد